داستان با ارزش جالب در خصوص بی ارزش بودن دنیا و زندگی
داستان ها با آدم سخن می گویند مخصوصا اگر آن حکایت و داستان ها در خصوص فضائل معنوی و یادآوری بی ارزش بودن دنیا و زندگی و ثروت و توجه به دنیای معنوی باشد. در داستانی بسیار زیبا و ارزشمند، آورده اند روزی بهلول دانا چوب بسیار بلندی را در دستانش گرفته بود و مرتب
داستان ها با آدم سخن می گویند مخصوصا اگر آن حکایت و داستان ها در خصوص فضائل معنوی و یادآوری بی ارزش بودن دنیا و زندگی و ثروت و توجه به دنیای معنوی باشد.
در داستانی بسیار زیبا و ارزشمند، آورده اند روزی بهلول دانا چوب بسیار بلندی را در دستانش گرفته بود و مرتب بر قبرهای گورستان ضربه می زد.
یکی پرسید: چه می کنی؟ بهلول پاسخ داد صاحب این قبر آدم دروغگویی بوده است چرا که تا وقتی زنده بود مرتب می گفت: زمین من..، خانه من ..، باغ من… اما او اکنون همه آنها را در این دنیا باقی گذاشت و خود رفت و گویا هیچ یک از آن اموال مال او نبود.
نتیجه اینکه: برای دستیابی به آرامش ماندگار باید بر این باور باشیم و بدانیم که در این جهان همه ما تنها و تنها، امانتدار هستیم و با خود چیزی را به دیار باقی نخواهیم فرستاد.
مال دنیا برای دنیا بوده و هیچ کس بهای دنیا و ملک و املاکش را با خود به دیار باقی نخواهد برد جز یک کفن سفید که در آن آدمی را می پوشانند.
فقط درستی و مهربانی پیشه کنیم که همین ها ماندگار هستند.
داستان و حکایت مصور آموزنده دیگر
در این روایت جالب بالا نیز از علت دم خور شدن بهلول با مردگان و کسانی که رخت از دنیا بر بستند؛ خواندید.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0